در انتظار ذوالبر | ||
|
ور نباشد خشوع و دمسازى
منبع: داستانهاى عارفانه در آثار (علامه حسن زاده آملى) موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، برچسبها: خشوع در نماز, احادیث نماز, علامه حسن زاده آملى, داستانهاى عارفانه, , [ یک شنبه 24 خرداد 1394
] [ 11:26 ] [ یاران ذوالبر ] بسم الله الرحمن الرحیم از بيان مبارك امام جعفر صادق عليه السلام است كه تخم مرغى را در دست گرفت و جواب عبدالله ديصانى را كه به حضرتش عرضه داشت : يعنى اين (تخم مرغ ) قلعه اى است پوشيده از هر طرف . مر او را پوستى ستبر است و زير آن پوست ستبر، پوست نازكى است و زير پوست نازك طلاى مايع (زرده تخم مرغ ) و نقره آب شده (سفيده تخم مرغ )، نه طلاى روان با نقره آب شده مى آميزد و نه نقره آب شده با طلاى روان . پس اين تخم مرغ به حال خود است نه مصلحى از آن خارج شده است تا از صلاح آن خبر دهد و نه مفسدى در آن داخل شده است تا از فساد آن آگاهى دهد. كس نداند كه براى نر آفريده شده است يا براى ماده . شكافته مى شود و مرغانى بسان طاوسان رنگارنگ از آن به در مى آيند. آيا براى آن مدّبرى مى بينى ؟ (يا آن كه خود به خود چنين مى شود).
منبع: داستانهاى عارفانه در آثار (علامه حسن زاده آملى) ((اصول كافى ))، ج 1، ص 63، به اعراب راقم موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، پاسخ به سولات و شبهات دینی، ، برچسبها: اثبات خدا, شبهات دینی, در محضر امام صادق(ع), حدیث, , [ یک شنبه 24 خرداد 1394
] [ 11:10 ] [ یاران ذوالبر ] سخن گنجشك ، حضرت سليمان (ع ) را متاثّر نمود
كاخ سليمان را به نوكم گرفته و به دريا مى افكنم . حضرت سليمان عليه السلام خنديد و او را نزد خود فرا خواند و فرمود: آيا تو را يارى اين كار هست كه مى گويى ؟ گنجشك گفت : مرد گاهى نزد همسرش خود را جلوه مى دهد. (دوست و عاشق بر آنچه مى گويد سرزنش نمى شود.) حضرت سليمان عليه السلام به گنجشك ماده فرمود: چرا شوهرت را از خود مى رانى ؟ گنجشك ماده گفت : اى پيامبر خدا! او دوست من نيست و صرفاً ادّعاى دوستى مى كند، زيرا غير من ديگرى را نيز دوست دارد. سخن گنجشك مادّه حضرت سليمان عليه السلام را متأ ثّر نمود و سخت گريان گشت و چهل روز از مردم كناره گرفت و از خداوند خواست كه دلش را پر از مهر خدا كند و مهر ديگران را از دل وى ببرد.(1) اى يك دله صد دله ، دل يك دله كن مهر دگران را ز دل خود يله كن
منیع: لئالى الاخبار: ص 7 موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، برچسبها: داستان جالب, [ پنج شنبه 5 تير 1393
] [ 10:9 ] [ یاران ذوالبر ] شخصى به خدمت رسول اكرم (ص ) آمد و عرض كرد يا رسول الله ، مرا موعظه و نصيحت بفرماييد. منبع: کتاب چهل داستان موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، برچسبها: داستان مذهبی, [ سه شنبه 3 تير 1393
] [ 23:1 ] [ یاران ذوالبر ] توصیه امام صادق علیه السلام به یکی از شاگردان بر اساس تعالیم قرآن روزی امام صادق (ع) به یکی از شاگردان خود فرمودند : «در این مدت که نزد من تعلم نمودی ، چه چیز آموخته ای؟ » آن شخص عرض کرد : « هشت مسئله از شما آموختم . امام صادق (ع) فرمودند : « آن هشت مسئله را بیان کم .» شاگرد بیان داشت : 1. فهمیدم هر کسی هنگام مرگ ، از آنچه دوست دارد جدا می شود . سعی کردم تا دوستم کسی باشد که در وقت مرگ از من جدا نشود ، بلکه در تهایی مونس من باشد و آن دوست ، کارهای نیک من است ، چنانکه خداوند در قرآن می فرماید : «هر کس عمل بدی اجام دهد به آن کیفر داده می شود . (نساء /123) » «و هر کسی از زن و مرد کاری شایسته کند با ایمان به خدا ، آنان به بهشت در آیند و به قدر پرده هسته خرمایی به ایشان ستم نکنند . (نساء/124) » 2. دیدم گروهی به داشتن مال افتخار می کنند و گروهی به نیاکان خود مباهات می نمایند و حال آنکه خداوند متعال ، افتخار را در تقوا و پرهیزگاری قرار داده است ، آنجا که در قرآن می فرماید : « گرامی ترین شما نزدخدا پرهیزگارتری شماست . (حجرات /13) » پس کوشش کردم که نزد خدا گرامی و کریم باشم . 3. دیدم مردم در میان لهو و لعب و هواپرستی غوطه ور هستند ، اما از قرآن شنیدم که می فرماید : «آنان که از خداود ترسیدند و پیروی از هوای نفس ننمودند . بهشت جای آنهاست . (نازعات /40)» سعی نمودم تا در مقابل خواهش های نفسانی ، ایستاده و جلب رضایت و خوشنودی خداوند نمایم . 4. دیدم هر کسی که چیز نفیسی به دستش می رسد ، می کوشد تا آن را در جای امنی در صندوقی گذاشته تا حفظ شود اما خداوند در قرآن می فرماید : « کیست که وام به خدا (در راه خدا قرض) بدهد تا خدا چندین برابر به او عنایت فرماید . (بقره /245)» من پاداش چند برابر را برگزیدم و صندوقی محفوظ تر از صندوق خد نیافتم . همت گماشتم که هر چیز نفیس و گرانبهایی که به دستم رسید آن را برای روز حاجت (قیامت) در صندوق الهی ذخیره کنم. 5. دیدم مردم بر سر رزق و روزی حسادت می ورزند و حال آنکه خداوند در قرآن می فرماید : « ما در دنیا رزق و روزی انسات را تقسیم و تقدیر کردیم .(خرف / 32) » بنابران بر احدی حسد نبردم و نسبت به مالی که از دستم رفت ، افسوس نخوردم . 6. برخی ازمردم با بعضی دیگر دشمنی می کنند خداوند در قرآن می فرماید : « شیطان دشمن شماست ، شما نیز او را دشمن قرار دهید . (فاطر /6) » مشغول شدم به دشمنی شیطان و دیگر با مردم دشمنی نمی کنم . 7. دیدم مردم در راه به دست آوردن روزی بسیار تلاش میکنند (هر چند از راه حرام باشد) با اینکه خدا در قرآن کریم می فرماید : «نیافریدم جن و انسان را مگر برای اینکه مرا پرستش کنند ؛ من (خدا) از آنان روزی نخواسته ام و طعامی اراده نکرده ام تنها خداوند روزی دهنده تواناست (ذاریات /56 تا 58)» دانستم وعده خدا حق است و گفتارش راست ؛ اطمینان به وعده او پیدا کردم و راضی به گفتارش شدم ،از این راه عطای خداوند دل بستم، و دیگر سراغ روزی ( از راه حرام) نرفتم و همت را در انجام وظیفه گماتم . 8. دیدم بعضی از افراد به بدن سالم خود ، اعتماددارند و برخی به مال زیاد خویش دل بسته اند و گروهی به افراد دیگر تکیه و اعتماد نموده اند ، و شنیدم که خداوند می فرماید : « کسی که تقوای الهی پیشه کند ، خداوند او را از راهی که گمان به آن ندارد ، می رساند و کسی که به خدا توکل نماید ، خدا او را کافی است .(طلاق/2و 3) » باتوجه به این آیه ها ، به خدا توکل و اعتماد نمودم و از دیگران چشم پوشیم . امام صادق (ع) فرمودند : «احسنت ،به خدا سوگند ، تعالیم تورات ، انجیل ، زبور ، قرآن و دیگر کتب آسمانی به این هشت مساله بر می گردد.» المواعظ العدیه ،ص 208 موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، [ شنبه 6 ارديبهشت 1393
] [ 10:51 ] [ یاران ذوالبر ] روزى حضرت موسى عليه السلام در ضمن مناجات بپروردگار خود عرض كرد خدايا مى خواهيم همنشينى كه در بهشت دارم ببينم چگونه شخصى است جبرئيل بر او نازل شد و عرض كرد يا موسى فلان قصاب در محله فلانى همنشين تو خواهد بود. حضرت موسى به درب دكان قصاب آمده ، ديد جوانى شبيه شبگردان مشغول فروختن گوشت است . 1- در كتاب قرة العين نقل از مختصر الكلام موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، [ شنبه 10 اسفند 1392
] [ 10:48 ] [ یاران ذوالبر ] حافظ قندوزى حنفى در ينابيع (1) مى گويد: بعضى از محقّقين گفته اند كه شرح زمان و تعريف كون و مكان نشان داده كه مراد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از حديث ((اِثْنا عَشَرَ خَلِيْفةً)) دوازده نفر از اهل بيت و عترت آن حضرت است ؛ زيرا اين حديث بر خلفايى كه از صحابه بودند حمل نمى شود؛ چون آنان از دوازده كمتر بودند، بر خلفاى اموى نيز قابل حمل نيست ؛ چون آنان از دوازده نفر بيشتر بودند، وانگهى همه ستمگر فاحش بودند بجز عمر بن عبدالعزيز؛ و نيز آنان از بنى هاشم نبودند و حال آنكه آن حضرت فرموده : ((كُلُّهُمْ مِنْ بَنِى هاشِمْ)) چنانكه در روايت جابر آمده است ... 1- ينابيع المودّه ، باب 77، ص 446.
خود نویس1: اخه اقا و خانم سنی چرا کتب خودتون رو درست مطالعه نمی کنید چرا تاریخ رو درست مطالعه نمی کنید با کمی مطالعه میفهمید که حضرت علی ع و فزرندانش به حقند.
خود نویس 2: حالا شما برادر و خواهر شیعه من شما دیگه چرا مطالعه ندارید اخه چرا اکثر ما بچه شیعه ها هیچی از دینمون نمی دونید اگه بهمون بگن حقانیت حضرت علی ع رو ثابت کنیم هیچکدوم نمیتونید اخه این چه وضعشه. موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، [ شنبه 3 اسفند 1392
] [ 14:40 ] [ یاران ذوالبر ] روزي بهلول از طرف قبرستان می آمد . از او پرسیدند از کجا می آیی ؟ گفت: موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، [ دو شنبه 28 بهمن 1392
] [ 21:48 ] [ یاران ذوالبر ] شخصى ، به حضور يكى از بزرگانِ دين آمد و گفت : ((اى بزرگوار! مرا راهنمائى كرده و موعظه كن .)) آن عالم فرمود: ((اى عزيز! اگر در جاى خلوتى ، قصدِ معصيت نمائى و به گناه مبادرت ورزى و گمان كنى كه ، خداوند ترا مى بيند و مراقب اعمال توست ، به امر خيلى مهم و بزرگ جرئت كرده و در حضور مقام با عظمتى ، حرمت شكسته اى و اگر فكر كنى كه خدا تو را نمى بيند؛ به سخن خداوند متعال ، كافر شده اى كه مى فرمايد: (اِنَّ اللّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً):(1)(خداوند، مراقب اعمال شماست ).(2) 1- نساء / 1 2- جلوه هائى از نور قرآن در قصه ها و مناظره ها و نكته ها موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، برچسبها: داستان کوتاه, [ چهار شنبه 20 شهريور 1392
] [ 15:17 ] [ یاران ذوالبر ] شخصى به محضر امام صادق (ع ) آمد و تقاضاى قرض كرد، تا هر وقت برايش ميسور شد، قرضش را بپردازد. منبع: داستان دوستان ج 4 ح 33 موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، برچسبها: داستان کوتاه, [ سه شنبه 5 شهريور 1392
] [ 13:46 ] [ یاران ذوالبر ] سدير صيرفى يكى از شاگردان امام صادق (ع ) مى گويد: به محضر امام صادق (ع ) رفتم و گفتم : ((به خدا خانه نشينى براى شما روا نيست )). منیع: داستات دوستان ج 4 ح 1 موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، برچسبها: داستان کوتاه, [ سه شنبه 5 شهريور 1392
] [ 13:3 ] [ یاران ذوالبر ] شيخ بهايى (ره )در كتاب نفيسش موسوم به اربعين حديثى از امام باقر (عليه السلام ) نقل كرده كه : شخصى به نام شيبه هذلى نزد پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) آمده و گفت : اى رسول خدا !من پير شده ام و سى من بالا رفته است و مرا توانايى به عمل نماز و روزه و حج و جهاد كه خود را به آنها عادت داده ام نمانده است ، پس اى رسول الله !دستور سبك يادم ده تا خداى مرا از آن بهره رساند. منبع:نامه ها و برنامه ها، ص 49و50 موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، احادیث، ، برچسبها: داستان کوتاه, [ یک شنبه 3 شهريور 1392
] [ 23:23 ] [ یاران ذوالبر ] چوپانى در بيابان مشغول چرانيدن گوسفندان بود، دانشمندى در سفر به او رسيد و اندكى با او گفتگو كرد فهميد كه او بى سواد است ، به او گفت : ((چرا دنبال تحصيل سواد نمى روى ؟)) منیع:داستان دوستان جلد 4 د29 موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، برچسبها: داستان کوتاه, [ یک شنبه 3 شهريور 1392
] [ 15:35 ] [ یاران ذوالبر ] امام باقر(ع ) فرمود: در يكى از جنگها، رزمندگان اسلام ، گروهى از دشمن را اسير كرده و به حضور پيامبر(ص ) آوردند (اسيرانى كه قتل آنها لازم يا روا بود.) موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، برچسبها: داستان کوتاه, [ یک شنبه 3 شهريور 1392
] [ 14:35 ] [ یاران ذوالبر ] انس بن مالك گويد: رسول خدا (ص ) آنقدر عبادت و شب زنده دارى كرد كه بر اثر آن ، بدنش همچون مشك خشكيده شد. تب و تابــــــى كه باشد جاودانـــه موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، برچسبها: داستان کوتاه, [ پنج شنبه 31 مرداد 1392
] [ 15:12 ] [ یاران ذوالبر ] در بنى اسرائيل عابدى بود به او گفتند: در فلان مكان درختى است كه قومى آن را مى پرستند. خشمناك شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع كند. ابليس به صورت پير مردى در راه وى آمد و گفت : كجا مى روى ؟ عابد گفت : مى روم تا درخت مورد پرستش مردم را قطع كنم ، تا مردم خداى را نه درخت را بپرستند. ابليس گفت : نگذارم و با وى گلاويز شد، عابد وى را بر زمين زد. ابليس گفت : مرا رها كن تا سخن ديگرى برايت گويم ، و آن اين است كه تو مردى مستمند هستى اگر ترا مالى باشد كه بكارگيرى و بر عابدان انفاق كنى بهتر از قطع آن درخت است . عابد گفت : راست مى گويى ، يك دينار صدقه مى دهم و يك دينار بكار برم بهتر از اين است كه قطع درخت كنم ؛ مرا به اين كار امر نكرده اند و من پيامبر صلى الله عليه و آله نيستم كه غم بيهوده خورم ؛ و دست از شيطان برداشت . عابد گفت : مرا رها كن تا بروم ؛ لكن بگو چرا آن دفعه من نيرومندتر بودم ؟
[ سه شنبه 22 مرداد 1392
] [ 14:27 ] [ یاران ذوالبر ] استاد مرحوم علامه محمد حسين فاضل تونى - رضوان الله تعالى عليه - از تنگدستى و پريشان روزگارى مير عماد حسنى در آغاز كار، حكايت فرمود كه وى به شوق و ذوق فطرى و نعمت عشق خدادادى در خطه تعليم خط سير مى كرد، وقتى دو تا نون نوشت و مادرش را داور گرفت كه اين نون خوش تر است يا آن ؟ مادر بر آشفت و گفت : نه اين نون نان من مى شود و نه آن ، ولى ديرى نگذشت كه به بركت ن و القلم و مفاتيح خط و ما يسطرون ابواب رزق به رويش گشوده شده و بلغ ما بلغ ، آرى : چو حسن خط اندر سرانگشت تست منیع: پندهاى حكيمانه علامه حسن زاده آملى موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، برچسبها: داستان کوتاه, [ شنبه 19 مرداد 1392
] [ 16:46 ] [ یاران ذوالبر ] نادانى مى خواست به الاغى سخن گفتن بياموزد، گفتار را به الاغ تلقين مى كرد و به خيال خود مى خواست سخن گفتن را به الاغ ياد بدهد. حكيمى گفتش اى نادان چه كوشى موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، برچسبها: داستان کوتاه, [ دو شنبه 14 مرداد 1392
] [ 16:25 ] [ یاران ذوالبر ] حاج شيخ حسنعلى اصفهانى نقل فرمود: بيش از هفت سال نداشتم كه نزديك غروب آفتاب يكى از روزهاى ماه رمضان كه با تابستانى گرم مصادف شده بود به اتفاق پدرم ، به خدمت استادم حاجى محمد صادق ، مشرف شدم . در اين اثناء كسى نباتى را براى تبرك به دست حاجى داد. استاد نبات را تبرك و به صاحبش رد فرمود و مقدارى خرده نبات كه كف دستش مانده بود، به من داد و فرمود بخور* * من بى درنگ خوردم . پدرم عرض كرد: حسنعلى روزه بود حاجى به من فرمود: مگر نمى دانستى كه روزه ات با خوردن نبات باطل مى گردد عرض كردم : آرى ، فرمود: پس چرا خوردى ؟ عرضه داشتم : اطاعت امر شما را كردم . استاد دست مبارك خود را بر شانه من زد و فرمود: با اين اطاعت به هر كجا كه بايد مى رسيدى رسيد. برگرفته از کتاب نشان از بی نشان ها **: بايد توجه داشت كه روزه ايشان بعلت صغر سن مستحبى بوده است و الا هيچ مرشد بر حقى امر به ترك واجب نمى كند موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، [ یک شنبه 13 مرداد 1392
] [ 14:46 ] [ یاران ذوالبر ] مردى از اعراب به خدمت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله آمد و از او نصيحتى خواست ، رسول اكرم در جواب او يك جمله كوتاه فرمود و آن اينكه : لا تغضب . خشم نگير! منبع: داستان و حکایتهای استاد مطهری موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، برچسبها: داستان کوتاه, [ یک شنبه 13 مرداد 1392
] [ 5:53 ] [ یاران ذوالبر ] |
|
(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview'); |