در انتظار ذوالبر | ||
|
يا رب که کارها همه گردد به کام ما نور حضور خويش فروزد امام ما موضوعات مرتبط: اشعار در وصف حضرت بقیه الله (عج)، ، [ شنبه 31 فروردين 1392
] [ 11:1 ] [ یاران ذوالبر ] از تعقيبات مهمّ نماز ظهر، اقتدا به حضرت صادق (عليه السلام) در دعا براى حضرت مهدى (عليه السلام) است (هم او كه حضرت محمّد، رسول خدا (صلى الله على و آله و سلم) در روايات صحيح بشارتش را به اُمّت خود داده، و نويد داده كه حضرتش در آخر زمان ظهور مىنمايد.) چنانكه عباد بن محمّد مداينى مىگويد: در مدينه به حضور امام صادق (عليه السلام) وارد شدم، در حالى كه از نماز واجب ظهر فراغت پيدا نموده و دستانش را به سوى آسمان بالا برده و مىفرمود:
موضوعات مرتبط: دعاها و نمازهای حضرت، ، [ جمعه 30 فروردين 1392
] [ 14:53 ] [ یاران ذوالبر ] مرحوم شيخ على اكبر عماد مى نويسد: منبع:جلوه هائى از نور قرآن در قصه ها و مناظره ها و نكته ها (*) تفسير صافى ، ج 1 / 88 موضوعات مرتبط: احادیث، ، [ جمعه 30 فروردين 1392
] [ 1:34 ] [ یاران ذوالبر ] در كتاب رياض الاذهان آورده اند، كه زنى دختر خود را بعد از مردن در خواب ديد كه به عقاب اليم گرفتار است ، بيدار گشته ناله و زارى بسيار كرد، بعد از يك شبانه روز ديگر، نيز او را در خواب ديد، كه خوش و شادان و در روضه رضوان مى خراميد، پرسيد: كه اى دختر چه حال بود كه يك وقت تو را در خواب ديدم در عذاب و شدت بودى و امروز در فراهت و راحت هستى ، دختر گفت : اى مادر به جهت جرايم خود، در عذاب بودم اما در اين روزها مؤ منى صالح بر قبرستان ما گذر نموده و چند مرتبه صلوات ذكر كرد و ثوابش را به اهل قبور بخشيد، حق تعالى به بركت صلواتها عذاب را از اهل قبور برداشت و به نعمت و سرور مبدل فرمود. منبع:كشكول النور: ج 1، ص 28 موضوعات مرتبط: احادیث، ، [ جمعه 30 فروردين 1392
] [ 1:26 ] [ یاران ذوالبر ] ابـو مـحـمـد وابـش گـويـد: شـنـيـدم از امـام صـادق عـليـه السلام كه مى فرمود: از هواهاى (نفسانى ) خود بر حذر باشيد و بترسيد چنانچه از دشمنان حذر ميكنيد، زيرا چيزى براى مردان دشمن تر از پيروى هواهاى خودشان و درو شده هاى زبانهايشان (يعنى آنچه بيهوده از دهان خارج شود) نيست. منبع: اصول كافى جلد 4 صفحه :30 موضوعات مرتبط: احادیث، ، [ جمعه 30 فروردين 1392
] [ 1:21 ] [ یاران ذوالبر ] شيخ صدوق در کتاب علل الشرايع از ابو حمزه ثمالي روايت ميکند که گفت: از حضرت امام محمد باقر عليه السلام پرسيدم يابن رسول الله مگر شما ائمه همه قائم بحق نيستيد؟ فرمود: بلي، عرض کردم: پس چرا فقط امام زمان قائم ناميده شده؟ فرمود: چون جدم امام حسين عليه السلام شهيد شد، فرشتگان بدرگاه الهي ناليدند و گفتند: پروردگارا آيا قاتلين بهترين بندگانت، و زاده اشرف برگزيدگانت را بحال خود وا ميگذاري؟ خداوند بانها وحي فرستاد که اي فرشتگان من آرام گيريد. بعزت و جلالم سوگند، از آنها انتقام خواهم گرفت هر چند بعد از گذشت زمانها باشد. آنگاه پروردگار عالم امامان اولاد امام حسين عليه السلام را بانها نشان داد و فرشتگان مسرور گشتند. يکي از آنها ايستاده بود و نماز ميگذارد. خداوند فرمود: بذلک القائم انتقم منهم يعني باين قائم از آنها انتقام ميگيرم. منبع بحارالانوار جلد 13 ص 229 موضوعات مرتبط: مطالب مربوط به امام زمان، ، [ دو شنبه 26 فروردين 1392
] [ 20:57 ] [ یاران ذوالبر ] اللهم لا اله الا انت العلى العظيم ، ذو السلطان القديم ، و المن العظيم ، و الوجه الكريم ، لا اله الا انت العلى العظيم ، ولى الكلمات التامات ، و الدعوات المستجابات ، حل ما اصبح بفلان . منبع:صحيفه فاطمه زهرا عليهاالسلام ، ص 144 موضوعات مرتبط: حضرت فاطمه (س)، ، [ سه شنبه 20 فروردين 1392
] [ 1:36 ] [ یاران ذوالبر ] فضائل مشترك ، اينكه نام پنج تن بر ساق عرش و بر در بهشت نوشته شده است و آن موجودات مقدس به همه فرشتگان معرفى شده اند و ملائك آنها را ديده و شناخته اند.
منبع:کتاب فاطمة الزهرا عليهاسلام نویسنده گفتار علامه امینی موضوعات مرتبط: حضرت فاطمه (س)، ، [ شنبه 17 فروردين 1392
] [ 13:10 ] [ یاران ذوالبر ] قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء سلام اللّه عليها: إنَّ السَّعيدَ كُلَّ السَّعيدِ، حَقَّ السَّعيدِ مَنْ اءحَبَّ عَليّا فى حَياتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ فرمود: همانا حقيقت و واقعيّت تمام سعادت ها و رستگارى ها در دوستى علىّ عليه السلام در زمان حيات و پس از رحلتش خواهدبود. منبع:شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: ج 2، ص 449 مجمع الزّوائد: ج 9، ص 132 موضوعات مرتبط: احادیث، ، [ شنبه 17 فروردين 1392
] [ 12:44 ] [ یاران ذوالبر ] [ جمعه 16 فروردين 1392
] [ 20:36 ] [ یاران ذوالبر ]
مرحوم سيّد بن طاووس در كتاب فلاح السّائل آورده است : منبع:مستدرك الوسائل : ج 3، ص 23، ح 1. موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، برچسبها: شعر در وصف حضرت زهرا س, [ جمعه 16 فروردين 1392
] [ 18:13 ] [ یاران ذوالبر ] منم كه عصمت اللّه و، به ساق عرش زيورم شاعر: حسان موضوعات مرتبط: اشعار مذهبی، ، [ شنبه 10 فروردين 1392
] [ 11:18 ] [ یاران ذوالبر ] [ جمعه 9 فروردين 1392
] [ 11:11 ] [ یاران ذوالبر ] این بار میخوام از معنویت مارد بگم منطقه عملیاتی شرق کارون منطقه عمومی مارد پاره تن نه مادر ولی این نه شهید بی مادر نیستند چون اینجا به اردوگاه فاطمه زهرا معروف است مادر این شهیدان حضرت زهراست. این نه شهید گمنام تفحص نشدند این شهدا زمانی که به شهادت میرسند هم رزمانشان اینها اینجا رو بخاک می سپارند. ولی هیچ وقت اطلاعات این شهدا به مرکز نمیرسه و اینها میشوند گمنام. میدونید چرا ما میگیم اینجا بقیع است چون این شهدا کل سال جز ایام عید رو تنها هستند و فقط حضرت فاطمه زائرشونه. اخه سالها کسی از قبر این شهدا خبر نداشت این شهدا حدود 30 سال اینجا دفع شدند مثل قبر مادرمون که کسی ازش خبر نداره کسی هم از قبر این شهدا خبر نداشت تا ی روستای در سال 85 قبر این شهدا رو پیدا کرده و گزارش داده. اخه این شهدا حدود 25 سال هیچ زائری نداشتند 25 سال این شهدا بارگاه نداشتند اینجا بوی غربت بقیع می دهد اینجا بوی فاطمه میدهد. نه شهید هر کدام رازی برای خود دارند نمیدونم چرا این شهدا خواستند گمنام بمانند شاید حضرت فاطمه خواسته اینها گمنام باشند. دیدی مادرا دردونه هاشون رو از چشم همه دور نگه میدارند تا کسی چشمشون نزنه اینا هم دردونه حضرت زهرا هستند. دردونه های حضرت زهرا دعا کنید برای ما شما زمینی بودید ولی زمین گیر نبودید. امسال وقتی سر جاده ایستگاه صلواتی زدیم حدودا 5 هزار نفر رو شربت میدادیم ی روز ظهر اومدم داخل اردوگاه دیدم کلی ماشین داخل پارکه کلی ذوق کردم گفتم شهدا دیگه شما هم کلی زائر دارید یکی از بهترین حساسی بود که امسال داشتم. بالاخره یجا احساس کردم منم برا این شهدا کاری کردم. دردونه حضرت زهرا دعا کنید سال دیگه هم در رکابتان باشیم.
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها و خاطرات خودم، ، [ چهار شنبه 7 فروردين 1392
] [ 14:43 ] [ یاران ذوالبر ] با وضو وارد شوید این خمیه گاه فاطمه (س) است هر که آید به اینجا در پناه فاطمه (س) است فرا رسیدن ایام فاطیمه و شهادت دخت نبی اکرم رو به همتون تسلیت میگم. قسمت اول خاطرات که از خوشیا میگم هوا تاریک بود ما وارد ارودگاه حضرت فاطمه شدیم همون مارد خودمون السلام علیک یا شهدا هوا خوب بود وسایلمان را داخل اتاق گذاشتیم و بر سر قبور شهدا رفتیم نماز مغرب را فردا خواندیم ولی نماز عشاء را به جماعت خواندیم زیر بارون توی رویا یه سه شنبه شب زیبا، ی مسیر و قدمی سبز ته جاده حرمی سبز، ببوسم خاک پاک جمکران را این آهنگ هشدار گوشیم بود که یعنی وقته نماز صبح بعد از نماز خوابیدم و هنوز چشمانمان گرم نشده بود که گشت ارشاد اومد گشت ارشاد ! خدا حفظش کنه خیلی پسر خوبیه مثل همیشه اومده بود برا بیدار کردن بچه ها. امسال اوضاع کمی فرق داشت مسئول اردوگاه عوض شده بود و همه چیز رو هوا بود دقیقا نمیدونستیم باید چیکار کنیم ی سری کارا که از قبل معلوم بود رو شروع کردیم تا سرهنگ بیاد سرهنگ درویشی! با خادمهای خواهر و برادر اخه امسال خواهران هم از 15 اسفند اومده بودند. تو جلسه همه حرفاشون رو زدند نوبت به من رسید کلی پیشنهاد دادم برا کار اردوگاه اما همه رو سرهنگ رد کرد منم تو دلم گفت حالتو میگرم از اون روز کارم شده بود انتقاد به سرهنگ و کاراش سرهنگ تو جلسه گفته بود که اقا گفته اقتصاد مقاوتی پس با همین وسایل سر کنید اخه من همش بهش میگفتم سیم چین میخوام بچه ها هم این موضوع رو سوژه کرده بودند و به سرهنگ میگفتند که اقا گفته: مقاوت اقتصادی با سیم چین تو اون جلسه قرار شد فعلا نمازخونه رو تزئین کنیم. من ی طرح محراب ریختم و دو تا از بچه شروع به ساختش کردند چشم هر دو رو برق زد البته بیشتر کار رو انجام داده بودند کمیش اونده بود که خودم تمومش کردم نمیگم عالی چون من خودم هیچ چیز رو در حد عالی نمیدونم و خوب شده بود. سید مهدی که از دوستامون بود و این مدت شده بود پیش نمازمون گفت خودم میخوام افتتاحش کنم در این زمان خواهران در حال تزیئن دیوار نماز خونه بودند که من هر از گاهی از کاراشون ایراد میگرفتم فکر کنم هر سری کلی تو دلشون بهم فحش میدادند اخه کلی کار میکردند بعد من میگفتم به درد نمیخوره عوضش کنید خوب خدایشم خوب نبود دیگه البته جای هم که کارشون خوب تشکر میکردم روز 25 اسفند قرار بود ی مراسم عروسی کنار شهدای گمنام داشته باشیم صادق کار تزئین رو داده بود دست خواهران ولی باز من رفتم و کمی طرحشون رو عوض کردم خلاصه اون روز از صبح تا شب ساعت 9 کار کردیم و مراسم به خوبی انجام شد. روز بعد خواهران قرار بود اخی روز سختی براشون بود همشون افسرده و ناراحت بودند. ی خبر خوشم بدم که یکی از برادرا از یکی از خواهرا خوشش اومد و تو این مدت کلی داستان داشتیم من از بین پسرا کلا در جریان بودم ولی دخترا همه خبر دار بودند چون جریان خوصوصیه ازش حرف نمیزنم حاج یعقوب هم بالاخره اومد با سید محسن و سید محمد. روز بعد ی جلسه گرفته شد و کار یادمان با دست حاج یعقوب شروع شد مثل همیشه طرح رو هم سید محسن ریخت. من فقط گفتم خونه حضرت زهرا رو بسازیم همین دیگه نظری ندادم به یک سری دلایل خواست. شروع به ساخت کردیم همه چیز خوب بود کارمون تموم شده بود من داشتم فانوس های رو دیوار خونه رو کار میکردم که باد شدیدی گرفت و احساس کردم دیوار داره تکون میخوره سریع به حاجی خبر دادیم به چنتا از بچه ها گفت که از پشت کچ بزنند تا دبوار نریزه. عباس پشت دیوار بود که ناگهان دیوار کج شد و میله های پشتش خورد خدا رحم عباس کرد که میله ها بود وگرنه دویار روش خراب شده بود. چه کنیم چه نکنیم تصمیم گرفتیم دیوار رو خراب کنیم و دوباره بسازیم داشتیم دیوار را خراب میکردیم که ناگهان سردار فضلی اومد. همه دست از کار کشیدیم و رفتیم استقبال همه با سردار داستند و گفتند سردار بوس هم میدی گفت بله که بوس هم میدیم با سردار رو بوسی کردم و اروم دم گوشش گفتم همه میگن بوی اقا رو میدید خندید و گفت ما کجا اقا کجا بعد خواست بره که من بهش گفتم سردار دم نمازه صبر کنید نماز رو باهم بخونیم گفت باشه بعد یکی از بچه ها گفت سردار تو تا درخواست داریم یکی دیدار رهبری یکی کربلا دم سردار گرم بهمون 14 تا کربلا داد همه بچه ذوق کرده بودند قرار بود فرادش قره کشی بشه من صادق گفتم اسم خدامهای قبلی که رفتن رو هم بنویس اونا هم خادم بودن فرقی نداره صادق هم گقت اسم هر کی بیشتر از 5 روز بوده رو مینویسم. قرار بود فردا صبح بعد از زیارت عاشورا قره کشی بشم من بعد از نماز رفتم بخوابم کمی خسته بودم وقتی برا صبحانه پاشدم بچه ها بهم میگفتند حاج احمد کربلایی فهمیدم اسم تو اون 14 تا در اومده از یطرف خوشحال بودم از ی طرف گیج اخه امادگی رفتن ندارم سید مهدی وقتی منو دید بغلم کرد و زد زیر گریه اخه سید خیلی دوس داشت بره کربلا ایشالله میره. دوباره شروع به ساخت دیوار خونه کردیم کار که تموم شد خواستیم در رو آتیش بزنیم نزدیک بود دست منم بسوزه در نسوخت چون باد شدیدی میومد. روز قبل از عید همه مسئولین با سردار جمیری رئیس سپاه بوشهر جلسه داشتند و قرار شد من از طرف خدام پسر برم حرف بزنم منم تو جلسه از همه کارای سرهنگ انتقاد کردم. کلی معروف شدم برا همین مسئول خبر گذاری ارودگاه باهام مصاحبه کرد و مصاحبه رو زد تو سایت بسیج نیوز. تو اون جلسه سردار گفت باید سر جاده ایستگاه صلواتی داشته باشیم منم قبول کردم با چنتا از بچه بریم اونجا ایستگاه بزنیم. گلاب به روتون اونجا سرویس بهداشتی صحرایی هم درست کردیم دست اقا محمد گل درد نکنه که زحمتش رو برامون کشید خلاصه خیلی حرف زدم من تا روز 4 فرودین که برگردم تو ایستگاه سر جاده موندم از همه بحثها بدور تازه ارامش پیدا کرده بودم ایشالله سال دیگه اگه رفتم کاری به هیچ چیز ندارم ی سره میره تو ایستگاه صلواتی سر جاده از همه چیز به دور باشم. الان خونم ولی دلم مارده موضوعات مرتبط: دل نوشته ها و خاطرات خودم، ، [ سه شنبه 6 فروردين 1392
] [ 11:53 ] [ یاران ذوالبر ] سلام دوستان من امدم از سرزمین نور ایمان از سرزمین مردان فولادی مردانی چون کوه از سرزمین فزندان روح الله راستی میدونید چرا رو سنگ قبر شهدای گمنام مینویسند فرزند روح الله چون اینها که به ندای پدر خود لبیک گفتند و از سرزمین و دینشان تا آخرین قطره خون دفاع کردند و شدند فرزندان روح الله خمینی ره حال وظیفه ماست که به ندای رهبر خود لبیک گوییم و شویم فرزندان سید علی. فردا براتون از مارد و حال و هواش میگم همونجا که من بهش میگم بقیع. موضوعات مرتبط: دل نوشته ها و خاطرات خودم، ، [ سه شنبه 6 فروردين 1392
] [ 1:25 ] [ یاران ذوالبر ] |
|
(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview'); |