در انتظار ذوالبر | ||
|
از نبى اكرم )صلى الله عليه و آله و سلم( روايت شده كه فرمودند: از باغهاى بهشتى بخوريد. جانا نظرى كه ناتوانم بخشا، كه به لب رسيد جانم 1-ارشاد القلوب : ج 1، ص 159. 2- دیوان عراقی موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، [ دو شنبه 30 بهمن 1391
] [ 13:2 ] [ یاران ذوالبر ] جوانى محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد: بحار: ج 74، ص 52. موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، [ جمعه 27 بهمن 1391
] [ 17:25 ] [ یاران ذوالبر ]
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن www.sansizyashamam.blogfa.com/ موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، [ پنج شنبه 12 بهمن 1391
] [ 19:13 ] [ یاران ذوالبر ] حضرت امير (عليه السلام) مى فرمايد: مردى نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و گفت: يا رسول الله مرا به عملى راهنمايى كنيد، به عملى كه به سبب آن: اى محمد كه تويى مظهر آيات خدا اى كه لعل لب تو قيمت گوهر شكند اى كه گفتار تو شيرينى شكر شكند در دندان تو اى مظهر داور شكند.(2) منابع: 1- كتاب نصايح يا سخنان چهارده معصوم: ص 248- 2- ديوان خسرو: ص 13
موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، [ شنبه 7 بهمن 1391
] [ 22:25 ] [ یاران ذوالبر ] روزى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) وضو گرفت و خواست كفشهاى خود را بپوشد كه ناگهان عقابى از آسمان آمد و كفش حضرت را ربود و پرواز كرد؛ سپس آن را از بالا رها كرد، موقع سرنگون شدن كفش مار سياهى از درون آن به زمين فتاد.
عكس نورانى همه روشن بود عكس ظلمانى همه گلخن بود
اكنون در انتخاب همنشين بكوش تا عكس قلب هر كس را پيدا كنى ، اگر عكس نورانى بود آن همنشين را برگزين چرا كه انعكاسات روحى اثر بخش است. عكس هر كس را بدان اى جان ببين پهلوى جنسى كه خواهى مى نشين منبع: داستانهاى مثنوى ، ج 2، ص 115 موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، [ شنبه 7 بهمن 1391
] [ 22:16 ] [ یاران ذوالبر ] روزی حضرت محمد(ص) ، شیطان را حاضر در مسجدالحرام دید. پیش او رفت و گفت:ای ملعون چرا ناراحتی؟ شیطان گفت:از دست تو وامت تو ناراحتم. حضرت(ص)فرمود:چرا از من ناراحتی؟ شیطان گفت:چونکه این همه تلاش می کنم مردم را گمراه کنم ولی تو در قیامت آنها را شفاعت می کنی و تمام زحمات مرا هدر می دهی.به همین خاطر با تو دشمنم و از تو بدم میاد. حضرت(ص) فرمود:از دست امتم چرا ناراحتی؟ شیطان گفت:امت تو خصوصیاتی دارند که امتهای دیگر ندارند، وقتی به هم می رسند سلام می کنند که سلام اسم خداست من از این اسم می ترسم. وقتی هم دیگر را می بیننددست می دهند تا دستهایشان از هم در نیامده گناهانشان بخشیده می شود، وقتی می خواهند غذا بخورند(بسم الله)می گویند و من دیگر نمی توانم بخورم وگرسنه می مانم،بعد از غذاخوردن(الحمدالله)می گویند، وقتی اسم تو می آید صلوات ختم می کنند و آنقدرثواب آن زیاد است که من فرار می کنم، وقتی می خواهند کاری انجام بدهند(ان شاء الله)می گویند،ومن هم دیگر نمی توانم در کارهایشان دخالت کنم و آنها را برهم زنم، وقتی آنگاه که صدقه می دهند هم گناهانشان بخشیده می شود وهم هفتاد بلا ومصیبت را از خود دور می کنند، وقتی قرآن می خوانند ودر خانه ای قرآن خوانده میشود جایی برای من نیست چون درآن خانه ملائکه رفت وآمد می کنند. آنها مرا لعنت می کنند و وقتی مرا لعنت می کنند یک زخم بر بدنم می افتد وتا زمانی که همان شخص را به گمراهی نکشانم خوب نمی شوم، هنگامی هم که گناه می کنند سریع توبه می کنندو زحمات مرا به هدر می دهند، و وقتی عطسه هم می کنند(الحمدالله)می گویند ومرا از خود دور میدارند.
موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، [ پنج شنبه 5 بهمن 1391
] [ 11:32 ] [ یاران ذوالبر ] در كتاب «معراج النبوة» نقل شده: چون خداوند متعال ابليس را از درگاه خود راند و او را مشمول لعن خود و ملائكه قرار داد، فرشتهاي بر آن داشت تا هر روز چند سيلي بر پشت گردن آن ملعون بزند. آن سيليها بسيار دردآور بود به گونهاي كه اثر آن تا روز ديگر او را ميآزرد. موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، [ پنج شنبه 5 بهمن 1391
] [ 11:25 ] [ یاران ذوالبر ] صبح همان روزى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) متولد شد هربتى كه در هر جاى عالم بود سرنگون شد و پادشاه عجم لرزيد و چهارده كنگره آن افتاد و درياچه ساوه كه آن را مى پرستيدند فرو رفت و خشك شد، ((همان كه نمك شده و نزد كاشان است )) و وادى سماوه كه سالها بود كسى در آن آب نديده بود آب در آن جارى شد و آتشكده فارس كه هزار سال بود خاموش نشده بود خاموش نشده بود خاموش شد و طاق كسرى از وسط شكست و نورى در آن شب از طرف حجاز ظاهر شد و در عالم منتشر گرديد تا به مشرق رسيد و تخت هر پادشاهى در آن روز سرنگون شده بود و همه پادشاهان در آن روز لال و گنگ بودند و نمى توانستند سخن بگويند و سحر ساحران باطل شد و قريش در ميان عرب بزرگ شد، و به آنها آل الله مى گفتند زيرا كه در خانه خدا بودند. منتهى الامال ، ص 17 و 18 موضوعات مرتبط: زندگی نامه معصومین و بزرگان، ، [ چهار شنبه 4 بهمن 1391
] [ 20:1 ] [ یاران ذوالبر ] از ابوطالب روايت شده كه عبدالمطلب گفت : منبع: كمال الدين ، ص 173، امالى شيخ صدوق ، 216، جلاء العيون ، ص 66 موضوعات مرتبط: زندگی نامه معصومین و بزرگان، ، [ چهار شنبه 4 بهمن 1391
] [ 19:58 ] [ یاران ذوالبر ] هنگام تولد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ابليس در ميان فرزندان خود فرياد كشيد كه همه نزد آن آمدند و پرسيدند چرا بى تاب و نگران شده اى ؟ منبع: منتهى الامال ، ص 18، كحل بصر، ص 40 موضوعات مرتبط: زندگی نامه معصومین و بزرگان، ، [ چهار شنبه 4 بهمن 1391
] [ 19:52 ] [ یاران ذوالبر ] |
|